سلام.
یه عکسی یه بار دیدم که تقریبا این شکلی کتابایی رو که میخواست بخونه یا خونده بود رو مشخص کرده بود و من خیلی باهاش کیف کردم و سعی کردم که من هم انجامش بدم و گفتم بذارم اینجا که هم یه معرفی کتاب باشه و هم شاید شمام دوست داشتین انجام دادین:)
و این که پیدا کردن این لیست باعث شد دوباره رو بیارم به کتاب خوندن:)))
بگیر بخواب دیگه منتظر کدوم ستاره تو اسمونی؟!
میگن ستاره ی من خوابیده
دروغ میگن ،میفهمم .آسمون من خوابیده.
ستاره ها بهونه بودن وسط دل آسمون و حالا آسمون قشنگم ،یه کهکشان که وسط تاریکی اسمون رو روشن میکرد خوابیده و حالا همه چی تاریک و سیاه و تلخه
قرار نیست ما یه اسمون پر از ستاره داشته باشیم،قشنگیش به همون ستاره دنباله داریه که بی هوا میاد تموم اسمون رو روشن میکنه و بی هوا میره و دوباره غرق میشی تو سیاهی ولی دلت همش پیش اون موقعست که ستاره اسمونت رو روشن کرد
اگه یه کهکشان پر از ستاره تو آسمون باشه ،چون همیشه هست برات عادی میشه ،نمیشه کهکشان تو و ستاره ها مال تو نیستن ولی اون ستاره دنباله داری که گذرش توی سیاهی اسمونت خیلی کوتاه بود ستاره توعه،مال خود خودته
شب میشه اون کهکشان پر از ستاره رو بغل کنی ها ولی دلت همش پیش اون ستاره دنباله داره .
حتی اگه ستاره دنباله دار دیگه ای حتی بزرگ تَر حتی نورانی تر هم رد شه دلت رو نمیبره،تو همون ستاره خودتو میخوایهمونی که باش دلت میلرزید.ولی کسی نمیدونه ستاره من چند سال به چند سال از روی یه تیکه از کهکشان که منحصرا مال خودمه رد میشه.شاید هر روز ،شاید ده سال،شاید هم هیچوقت:)
کوثر ذوالفقاری
1397.10.2
امروز صبح برای کاری رفتم بیروناهنگ رو تا ته زیاد کرده بودم و تو حال خودم بودم،نمیدونستم چند شنبس اصن
از تاکسی که پیاده شدم یهو دیدم وسط خیابونی،داری از خیابون رد میشی،طبق عادت معمول هول شدم و دست و پام شُل شد،آخه انتظار نداشتم ببینمتبعد که دقت کردم تو نبودی ،کاش بودی ولی یارو خیلی شبیهت بود:) وایستادم همونجا نگاهش کردم ولی انگار داشتم نگاهت میکردم رد شد دیگه ندیدمش راه افتادم داشتم راه خودم رو میرفتم .یه بار دیگه .دیدم از جلو داری میای به سمتم،قلبم داشت میزد بیرون یعنی خودت بودی ؟!
معلومه مه نه.نمیدونم چرا تو هر کسی یه تیکه از تو پیدا میشه،یا شاید خودم حالم بده که اینقدر همه رو تو میبینمآیسا میگه دیوونه نشدم،میگه مال دلتنگیه.میگه باید بینمت و بات حرف بزنم که آروم شم،کاش میشد گوشیمو برمیداشتم زنگ میزدم میومدی میرفتیم یه جای خلوت یکم نگات میکردم .حیف .آیسا نمیدونست دارم راجع به کسی باش حرف میزنم که دیگه تو این دنیا نیست:)))
جدی راستش رو بخوای هیچوقت فکر نمیکردم یه روز دلت برام تنگ شهیا هرچی ولی خوب خودمم نمیدونم چرا نسبت بهت بی تفاوت شدم.و الان از این که میبینم اوضاعت خوب نیست ناراحتم.نمیدونم واقعا چه احساسی داری اخه هیچوقت بم نگفتی و منم هیچوقت جای تو نبودم تا چیزایی رو که دیدی رو تجربه کنم ولی ببین،هر چی هم که بشه تو زردِ قناری خودمی:)
نامرد تو هم دیگه احوال نمیپرسی ها!!!نمیدونم چی بگم واقعا ولی کل زندگیمو بهت مدیونم.توی سال گذشته ، درست همون موقع که به خیلیا نیاز داشتم و پشتم رو خالی کردن و با حرفاشون رو روحم ناخن میکشیدن تو بودی و نشون دادی چقدر قابل اعتمادی بر عکس تصوری که همه ازت داشتن.فقط طرز بیانت یکم تخم مرغیه:)
فک نکن مال گذشته بود و تموم شده رفته.همیشه هواتو داشتم و دارم و هیچوقت بیخبر نموندم ازت.
نمیدونم چقدر حال بده و از همه چیز و همه کس نا امید شدی ولی به قول خودت ،آدم گاهی واسه این که نشون بده هنوز قویه باید بعضی چیزا رو به رو خودش نیاره و بعضی چیزا رو تکرار نکنه گفتی که زندگیمون پره از آدم هایی که شانسی به تورمون خوردن و نباید اونقدر ها هم براشون ارزش قائل شیم.بر عکس این که خیلی بی تفاوت نشون میدی ولی رد درد تو صورت معلومه.نگران نباش ، هر چند که جای نگرانی داره ولی لا اقل اگه تظاهر کنی که اهمیت نداره کمتر درد داره.
یه بار تعبیرت رو از زندگی ببین.دیدی هیچ چیز جذابی هم توش نبود.شاید فقط باید روز ها رو پشت سر هم ورق بزنی،حالا به هر سختی ای کهشده.یادته یه بار حرف میزدیم گفتی یه نفر بزرگ ترین اشتباه زندگیت بود؟!.بیا دستمو بذارم رو شونت که نذاشتی بزرگ ترین اشتباه زندگیم رخ بده رفیق:).
کاری ندارم همه چطور فکر میکنن.این که چطور ادمی هستی و اینا.گور بابای همشون.کسی که اونقدر آدم بد که تو اون وقتا پیشم بود ،لیاقت این حرف های چرتو نداره.تو یکی بیشتر از همه مواظب خودت باش. و بدون هر کسی هم هر طور فکر کنه ولی تو باعث شدی ادامه بدم.تو برعکس همه اونایی که واقعا همه چیزو یطور دیگه فهمیدن همه جریان و اتفاقاتو میدونستی و تو هیچ موضوعی هیچوقت نذاشتی پا پس بکشم و یادم دادی هر چیزی حرمت داره.اتاقا حرمت دارن، آدما حرمت دارن و باید سوار ماشین شی و به سمت مسیرت بری،کسی اون وسط بت کمک کرد سوارش کن و اگه ناراحتت میکرد یا حالتو بد میکرد یا هر چی با لگد پرتش کن پایین
فقط خواستم بگم که هنوز حرمت داری برام و تنها نیستی هیچوقتکاش بتونم جبران کنم برات:).
1397.09.14
نمیدونم چه مرگمه یه بیخیالی خاصی در زمینه ی یک استرس مزمن داره وجودمو در بر گرفته
امروز طهورا رو دیدم:)
خانم معلم و چون فردا جمعه سیاهه نشد بریم بیرون و قراره یه روز دیگه برم دنبالش بریم آبیدر
ولی مطمئن نیستم بچمو بدم دستش یا نه:/والا خوب .
الان به شدت دلم بیسکوییت پتی بور شکلاتی میخواد با شیر کاکائو :)))))
نخند سوما:)
درباره این سایت