امروز صبح برای کاری رفتم بیروناهنگ رو تا ته زیاد کرده بودم و تو حال خودم بودم،نمیدونستم چند شنبس اصن
از تاکسی که پیاده شدم یهو دیدم وسط خیابونی،داری از خیابون رد میشی،طبق عادت معمول هول شدم و دست و پام شُل شد،آخه انتظار نداشتم ببینمتبعد که دقت کردم تو نبودی ،کاش بودی ولی یارو خیلی شبیهت بود:) وایستادم همونجا نگاهش کردم ولی انگار داشتم نگاهت میکردم رد شد دیگه ندیدمش راه افتادم داشتم راه خودم رو میرفتم .یه بار دیگه .دیدم از جلو داری میای به سمتم،قلبم داشت میزد بیرون یعنی خودت بودی ؟!
معلومه مه نه.نمیدونم چرا تو هر کسی یه تیکه از تو پیدا میشه،یا شاید خودم حالم بده که اینقدر همه رو تو میبینمآیسا میگه دیوونه نشدم،میگه مال دلتنگیه.میگه باید بینمت و بات حرف بزنم که آروم شم،کاش میشد گوشیمو برمیداشتم زنگ میزدم میومدی میرفتیم یه جای خلوت یکم نگات میکردم .حیف .آیسا نمیدونست دارم راجع به کسی باش حرف میزنم که دیگه تو این دنیا نیست:)))
درباره این سایت